سه‌شنبه، شهریور ۱

افتاده ام . نای بلند شدن ندارم . خوابم می آید . زن که از رویم  رد می شود زیر دامنش به صورتم می خورد . نمی خورد کشیده می شود انگار . بوی خاک می دهد ولی . نمی دانم بوی پاهای زن بود یا زیر دامنش . شاید هم ....باد می اید کمی و تنها چیزی که نیست  سکوت است . نفس هم نیست ...
 .
 .
.
مثل همیشه فقط یک طرف بدنم درد  دارد و امیدوارم که اتفاق بدی نیفتد ...

دوشنبه، مرداد ۱۰



دیدن عکس هایش بعد اینهمه سال ... نوشته هایش ... نگاهش ...
 بزرگ شده و سکسی . موهای بلند مشکی و ان چشم های نافذ ، سینه های سفت و نورسیده  و ان کون قالب دارو ان اندام تراشیده اش شوکه ام می کند  که این همان دختری ست  که روزی  پدرش داشت از 15 طبقه  پرتش می کرد پایین و مرگ واقعی را داشت میدید وقتی فقط 4 سالش بود .   که پدرش کلاه برداشت و کلاهش را برداشتند  و فرار کردند از ایران و ....
این که خودش و مادرش یه گوشه ی دنیا هستند و پدرش که کور شده گوشه ی دیگر ...




به دنیا  امدنش را خوب یادم است .  فلج بود و چندین سال پایش در گچ بود تا لااقل  لگنش اسیب نبیند .  خوب شد اما . راه رفت . ...  زیبا شد ...




این که نمی داند برادری دارد . در ایران . که هیچ کس نمیداند . مادر پارمیس  می داند اما . قصه ی  خیانت پدر را ... و نام مدرسه پسر بچه را که  اول ابتدایی است امسال ...  و بعد از 6 سال تازه شناسنامه دار شده ...




اینکه پارمیس مدل میشود یا خواننده فرق چندانی برای  خودش و من و پدر کور و مادر افسرده و خواهرم که همبازی اش بود و عموهایش که املاک پدری اش در ایران را بالا کشیدند  ندارد ...  فقط دلم برایش تنگ شده  . خیلی تنگ شده ...