شنبه، بهمن ۹

نظر به اينکه زحمت يه ترم و کپي پيست ِ تمام چيزهايي که ياد نگرفته بودم افتاد تو علم و صنعت *  ! دوباره بايد بشينم از اول چشم بزارم  و همت کنم ...
اونم براي کي ؟ براي اون مرتيکه با اون ريش منشوريش !
...
..
.
پي نوشت : تو علم و صنعت يعني  تو خلاي علم و صنعت . هر چند خيلي هم فرقي نمي کنه !!!

...

دوشنبه، دی ۲۷

برف ...

امروز تو را به اندازه تمام برف هایی که بارید و تو به اندازه ی دستانت به  این و ان پرتشان کردی  دوست داشتم ...
این بچگی هایت چقدر برایم شیرین است حتی اگر  ان چیزی که من می خواهم و دوست دارم نباشی ...
سرت را بالا بگیر . می خواهم چشمانت را ببینم  رنگ برف شده حتما ...