شنبه، مرداد ۷

هیچ کس ته سیگارهایش را نگه نمی دارد

دروغگو گفت:
آدم بعضی وقتها
حس می کند که درست مانند
یک نخ سیگار است
با حرارت آغاز می شود
دوست داشته می شود
و با هر بوسه
آرام آرام کم می شود
دوووود می شود
تمام که شد
می روند سراغ پاکت سیگار
و هیچ کس ته سیگارهایش را
نگه نمی دارد
 



 عمادالدین زند...........................................
....اگر من بگویم الآن شب است و شما به آسمان نگاه کنی و ببینی روز است آن وقت از نظر شما من دروغگو خواهم بود. و شما نمیدانید که من در سمت دیگر کره زمین هستم و اینجا شب است....

پنجشنبه، مرداد ۵

من تنها شده ام . خیلی خیلی تنها ...
و این کشنده ترین و دافعه دار ترین اعترافی ست که در زندگیم به زبان اورده ام یا نوشته ام . هر دویش حتما . منظورم از هر دو  به زبان اوردن و نوشتن است . سختم است . خیلی زیاد سختم است که هیچ رابطه پایدار و عمیقی ندارم . همیشه یا من ولشان می کنم یا انها به طرز عجیب و تاریخ تکرار کنی ولم می کنند . ........
.
.
.
...آن بالا کلی هی نوشتم و جمله به ته نرسیده پاک کردم . هر جور حساب کردم شبیه غرغر و غم نامه و حرف هایی امد که معمولا  سرخوردگان عاطفی و کمبود محبت داران می نوسند ، شد .  بدم امد . ولش کنم بهتر است ....