جمعه، فروردین ۵

نه ولی بدم نشد . حالا درسته که از همون لحظه به اینور همش انگار ته دلم خالی میشه و هی بگی نگی از خودم یه زره بدم میاد و هی می گم ای کاش نمی کردم و نمی شد و کاش لااقل یه ذره کمتر می رفتم  ونمی رفتم و ... ولی کلن تقصیر منم نبود از اولش . درسته که ناخواسته انگار یه تیک هایی  زدم که کاش نمی زدم ،  ولی از کجا باید می دونستم طرف اینقد لشه ؟ هوم ؟  تازشم من که خیلییییییی تابلو پسش زدم و از اولشم فک نمی کردم اون فکری کنه !  و بعدشم که رفیقش اومد که فقط انزجار و فرار من بود  که اتفاقا خیلی هم تابلو بود !  جوابشم که نمی دم . دیگه از اون بیشتر فرار که نمی تونستم بکنم که ! ولی کاش پا شده بودما .....eeeeeeee  !!!!! پانشدم ? پا شدم ؟  اررررررررررره پا شدم . یادمه که پا شدم .  دیگه چی کار باید می کردم ؟؟؟؟؟

اره بدم نشد . این جوری لااقلش خیالم راحت شد که نشدم یه چیزی تو مایه های کاروانسرا  !  چند وقتی بود این کاروانسرا  شدنه بدجوری رفته بود رو اعصابم . هی فکرای بد میومد تو سرم و مشکوک می شدم به خودم  ...



ولی همش یه چیزی ته دلم هری میریزه .......................................................