من : میگم مائده چشماش رنگی بود ؟
مائده : خلی ؟ نه بابا ...
من : آخه اون دفعه که باهاش حرف زدم به نظرم چشماش برق میزد . انگار طوسی بود !
مائده : چیییییییییییی ؟ این جوری باشه که چشمای منم سبزه !
من : ولی چشماش روشنه ! برق میزد ...
مائده : اره . خرمایی طورِ !!!
من : خرمایی مگه روشنه ؟ چشم خرمایی هم داریم اصلا ؟
مائده : اره . حالا این دفعه که از کنارش رد شدیم . سعی کن باهاش چشم تو چشم شی تا ببینی !
من : نمی خواد بابا . ضایست ...
...
..
.
مکالمه ی من و دوستم ، دستشویی های دانشگاه ، یک روز سرد زمستانی .................
مائده : خلی ؟ نه بابا ...
من : آخه اون دفعه که باهاش حرف زدم به نظرم چشماش برق میزد . انگار طوسی بود !
مائده : چیییییییییییی ؟ این جوری باشه که چشمای منم سبزه !
من : ولی چشماش روشنه ! برق میزد ...
مائده : اره . خرمایی طورِ !!!
من : خرمایی مگه روشنه ؟ چشم خرمایی هم داریم اصلا ؟
مائده : اره . حالا این دفعه که از کنارش رد شدیم . سعی کن باهاش چشم تو چشم شی تا ببینی !
من : نمی خواد بابا . ضایست ...
...
..
.
مکالمه ی من و دوستم ، دستشویی های دانشگاه ، یک روز سرد زمستانی .................