با بدجنسی قرار ملاقات با آقای شیر پیر را با عمه نازی هماهنگ می کنم ، که نازی بفهمد ، استرس بگیرد ، انقدر اذیتم نکند ...
نمی شود که عقده های روانی زندگیش را با رئیس بازی برای من - ان هم در نبود آقای چندش که مدیر باشد به سلامتی - خالی کند !
چند ثانیه پیش داشت برای آقای سیبیل کلفت می گفت که شب ها خواب می بیند سیل می برد خانه شان را و طوفان خراب می کند زندگیشان را و مرگ می کشد خوانواده اش را ...
راست است که بدی هایی که ادم به بقیه میکند به جان خودش می افتد ؟؟؟
...
..
.
عمه نازی زنگ می زند و می گوید آقای شیر پیر نیامده و من میگویم ملاقات باشد برای شنبه ...
خدا فرصت داده لابد ! من که این همه بدجنس نبودم ...
...
..
.
نمی شود که عقده های روانی زندگیش را با رئیس بازی برای من - ان هم در نبود آقای چندش که مدیر باشد به سلامتی - خالی کند !
چند ثانیه پیش داشت برای آقای سیبیل کلفت می گفت که شب ها خواب می بیند سیل می برد خانه شان را و طوفان خراب می کند زندگیشان را و مرگ می کشد خوانواده اش را ...
راست است که بدی هایی که ادم به بقیه میکند به جان خودش می افتد ؟؟؟
...
..
.
عمه نازی زنگ می زند و می گوید آقای شیر پیر نیامده و من میگویم ملاقات باشد برای شنبه ...
خدا فرصت داده لابد ! من که این همه بدجنس نبودم ...
...
..
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر