استعفا رو که رو میزش میزارم عین موش ترسیده که دلم به حالش می سوزه و به حال خودم ، که باورم نمی شد این جوری از این جا برم . با این حقارت .با این شکست . با این کوچیکی ...
...
...
...
از نازی و عمه نازی و آقای خنده که بودن خداحافظی کردم .یادم نمیره که بگم از بقیه هم خداحافظی کنن . نمی دونم اون همه ناراحتی که ازشون داشتم کجا رفته که دلم می خواد همشونو سفت بغل کنم و ببوسم ...
رفتم اون دفتر . میس و بغل کردم و بوسیدم . در گوشش گفتم امیدوار بودم تو بدونی من زیر اب هیچکیو نزدم هیچ وقت ... میسو میزارم تو ناباوری و با ادعا پسر و موسیو بی ادب خداحافظی می کنم .چقدر دلم برا موسیو تنگ میشه . ..
...
..
.
حکم ادم بدبختیو دارم که ... که هیچی !
...
...
...
از نازی و عمه نازی و آقای خنده که بودن خداحافظی کردم .یادم نمیره که بگم از بقیه هم خداحافظی کنن . نمی دونم اون همه ناراحتی که ازشون داشتم کجا رفته که دلم می خواد همشونو سفت بغل کنم و ببوسم ...
رفتم اون دفتر . میس و بغل کردم و بوسیدم . در گوشش گفتم امیدوار بودم تو بدونی من زیر اب هیچکیو نزدم هیچ وقت ... میسو میزارم تو ناباوری و با ادعا پسر و موسیو بی ادب خداحافظی می کنم .چقدر دلم برا موسیو تنگ میشه . ..
...
..
.
حکم ادم بدبختیو دارم که ... که هیچی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر