جمعه، مهر ۱۳

ابله


 
نادانی به ابلهی خودت ! خنده و نگاه پیرمرد را فقط من می بینم !
*
امشب در یک میهمانی میان آن همه شلوغی یکباره روی مبل تک نفره همان طورکه نشسته بودم خم شدم ٬ سرم را روی لبه گذاشتم پاهایم را بغل کردم و چشم ها یم بسته شد .خواب رفتم !

هیچ نظری موجود نیست: