سه‌شنبه، مرداد ۳

نمایش



کنارم نشسته است ! می بافد! از زمین و زمان که نه! از دانشگاهی که آرزویش را داشته و حالا یک سال است که به آن رسیده!!بین سال ها به دنبال سالی می گردم که ارزویش این بوده باشد!آخر هر ساله یک آرزو دارد و هر ساله  می گوید که از اول همین آرزو را داشته!!از اول هایش کلی زیاد شده!...
می گوید از هم اسمی تپلش با مش چه رنگی و از اینکه پدرش وکیل است و از ان روشن هاست!!خانه شان اگر چه  اکباتان است اما انگار تجمل در خون پدربزرگشان بوده!
از آنی که موهایش را صورتی کرده و پسری که از آن خوشش می آمده به دخترک گفته خانواده ات چطور تحملت می کنند!
از پسر خشگل دهاتیه که امسال به تهران کوچ کرده اند و می گوید : مردم چه ... !!
می گوید از فرق دار های دانشگاهشان و برای اینکه من کمی پررو نشوم می گوید : البته ما در مقابل معماری ها شکریم!
ظاهرا تمام که می شود می خندم به جای هر حرفی .
کمی قیافه اش را صاف می کند و می گوید : استاد وقتی سر کلاس از بچه ها  می پرسد الان چه کتابی  می خوانید ٫ تنها من بودم که * کمدی الهی * دانته را می خواندم واستاد کلی خوشش آمد!...و این که چقدر فرق دارد با بقیه !
کمی که می خندم می گوید:تو از همان بچگی هم قشر" بورژوازی " بودی . خنده هم دل خوش می خواهد!
به پهنای همان صورتی که با سیلی همیشه سرخش کرده ام می خندم !به سرخی آن رژ گونه  صورتی lancome ی که خریدم و او به خاطر خوشرنگ بودنش از من هدیه گرفت ! و همیشه گله دارد که چرا  بر روی پوست من خوشرنگ تر بود ! جوابش را هم می دهد : اعصاب راحت تو پوست خوب هم از فوایدش است!
می خندم و او  در این فکر است که کلاس گریم ۵ ماهه جلال معیریان ٫ هم  خوشرنگی رژ گونه را جبران می کند ٬ هم اعصاب راحت و پوست خوب را!!



هیچ نظری موجود نیست: